بی تو چه میشود مرا

ساخت وبلاگ
دلخورم و هرچی سعی کردم با حرف نزدن راجع به نیومدنت خودمو آروم کنم نذاشتی

ترجیح میدم حرف نزنم باهات

نوشته شده در جمعه ششم بهمن ۱۳۹۶ساعت 13:50 توسط HiiiiiiiiS|

بی تو چه میشود مرا...
ما را در سایت بی تو چه میشود مرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiis-deniz بازدید : 134 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 18:49

دو روز گذشت!! دو روز از شروع شدن 28 سالگی گذشت و کوله بار 27 سالگی رو 2 روزه گذاشتم زمین خوشحالم با اینکه کلی مشکلات و کار سرم ریخته اما این حس خوب بین خودم و رضا رو دوست دارم امسال آخرین تولد دوران مجردیمو گذروندم چقدر دلم برای این شکلک تنگ شده بود برای حرف زدن با رضا تو یاهو....     نوشته شده در چهارشنبه هشتم آذر ۱۳۹۶ساعت 9:4 توسط HiiiiiiiiS| بی تو چه میشود مرا...ادامه مطلب
ما را در سایت بی تو چه میشود مرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiis-deniz بازدید : 209 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 22:29

نمی‌دونم راه درست کدومه؟!! یا نمی‌دونم یا کورم!!

مغزم در از هجویات شده

دوست دارم برم یه جای بلند و حسابی داد بزنم

ذوقی ک کور شد

جواب تلخ

روز پر از استرس

دلم یه کم انرژی مثبت میخواد

نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۶ساعت 21:12 توسط HiiiiiiiiS|

بی تو چه میشود مرا...
ما را در سایت بی تو چه میشود مرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiis-deniz بازدید : 204 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 22:29

نفسمو بیرون دادم و هوای خنک پاییزی که از پنجره باز ماشین میومد داخل رو به درون ریه هام کشیدم.. هجم دلواپسی هام هر لحظه بیشتر میشد و دلشوره داشت بند بند وجودم رو به بازی میگرفت. ناخودآگاه دست بردم و وموهامو به زیر شال هدایت کردم. راننده آژانس بی وقفه حرف میزد و از لابلای حرفهاش که به زبون ترکی میگفت گه گاهی چند جمله میفهمیدم. نمیدونستم کارم درسته یا نه اما هرچقدر که ماشین از شهر دورتر میشد قلبم حس درد بیشتری داشت. حتی اگه اشتباه اما باید اینکار رو میکردم، نمیتونستم این شکلی از پس مشکلاتم بر بیام. با دیدن یه فرعی راننده به بدترین شکل ممکن راهش رو کج کرد طوری که به در ماشین کوبیده شدم، تو دلم به خودم لعنت میفرستادم که چرا به مدیر آژانس نگفتم راننده جوون تری بفرسته! با ایستادن جلوی یه درب بزرگ آبی رنگ که تابلوی شرکت سر درش خود نمایی میکرد گفت: رسیدم دخترجون همیشه از کلمه دخترجون متنفر بودم، با خشم توی جیبم رو گشتم و یه اسکناس پنج هزار تومانی سمتش گرفتم. اسکناس رو از دستم قاپید و من هم با حرص پیاده شدم. به محض پیاده شدن من راهش رو کشید و رفت. نمیدونستم چیکار کنم تنها چیزی که به چشم میخورد یه پرشیای سفید رنگ بود و یه زنگ روی دیوار. با تامل سمت زنگ رفتم و فشار دادم، چند لحظه بعد صدای اومدم اومدم یه مرد به گوشم رسید. واقعا از ترس قالب تهی کرده بودم نوشته شده در جمعه هفدهم آذر ۱۳۹۶ساعت 11:2 بی تو چه میشود مرا...ادامه مطلب
ما را در سایت بی تو چه میشود مرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiis-deniz بازدید : 217 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 22:29

به نظرت باید چیکار کنم؟ فرار؟!!!

من بدون تو نمیتونم من میخوام کنار تو پیر بشم کنار تو زندگیمو بگذرونم

من واسه یه روز دو روز نخواستمت که با یه مریضی بذارم برم

اینا رو از من نپرس

من جز تو با هیشکی نمیتونم

والسلام

نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم آذر ۱۳۹۶ساعت 14:54 توسط HiiiiiiiiS|

بی تو چه میشود مرا...
ما را در سایت بی تو چه میشود مرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiis-deniz بازدید : 217 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 22:29

گاهی قرار نیست بشه یه نشدن عجیب میاد سد راه آدم میشه گاهی الکی امیدواری گاهی زندگی بهت نشون میده آرزوهات رو داری تو سراب می‌سازی گاهی قسمت اینه هی نشه هی پیش نیاد هی اتفاق نیفتاده اومدن مادرت از سر اجبار بود من حاضر بودم باهات از صفر شروع کنم اما نه اینکه خودمم برات صفر باشم برو دیگه نیا این رابطه همش نشدنه   نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۶ساعت 20:33 توسط HiiiiiiiiS| بی تو چه میشود مرا...ادامه مطلب
ما را در سایت بی تو چه میشود مرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiis-deniz بازدید : 206 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 22:29

میگن مهریه خوشبختی نمیاره مثل پول!! اما نبودش قطعا بدبختی میاره. نمی‌دونستم ی روزی مهریه برام مهم میشه مثل الان... قبلا میگفتم چ ی سکه چ هزارتا دلیل تضمین خوشبختی من نیست اما تضمین ارزش من هست. تازه فهمیدم چ حماقتی میکردم و مهریه حمایت ی همسر از شریک زندگیشه فکر نمیکنم کسی فردای عروسی تو صف دادگاه باشه ک مهرشو بذاره اجرا و ب قولی کی داده کی گرفته  اما آدما زندگی رو معامله میدونن شش سال با من دوست بودی ۱۱۴ تا سکه بدم کجا آنقدر حقوق می‌گرفتی تو ی سال!!! تازه فهمیدم خاله مذهبی من ک ۲۰ تا سکه مهر کرده خونه پسرشو ب عنوان دلگرمی و پشتوانه داده ب عروسش و فردای عقد رفتن بنام زدن  زن و شوهر قرار هست شریک هم باشند اما انگار شریک کاری...   نوشته شده در جمعه یکم دی ۱۳۹۶ساعت 7:53 توسط HiiiiiiiiS| بی تو چه میشود مرا...ادامه مطلب
ما را در سایت بی تو چه میشود مرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiis-deniz بازدید : 183 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 22:29

یه بار تو دانشگاه استاد ازمون پرسید فرق بین واقعیت و حقیقت چیه؟ هرکس یه حرفی زد تنها کسی که درست گفت من بودم!! واقعیت ممکنه درست باشه ممکنه نباشه اما چیزی هست که به چشم میبینم اما حقیقت همیشه درسته و ممکنه دیده نشه شاید تو واقعیت رو بگی اما هیچ وقت ح بی تو چه میشود مرا...ادامه مطلب
ما را در سایت بی تو چه میشود مرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiis-deniz بازدید : 221 تاريخ : پنجشنبه 25 آبان 1396 ساعت: 11:16

یه دنیا حرف تو دلمه که داره مثل آتشفشان سرازیر میشه

یه عالم بغض تو گلومه میدونم دیشب بیخودی بهونه گرفتم اما میترسم از هرچیزی که فاصله بندازه میترسم

دارم نمیتونم اروم باشم و تو خودم خفه کنم همه این بغض و ناراحتی رو. دوست دارم این فاصله تموم بشه

بی تو چه میشود مرا...
ما را در سایت بی تو چه میشود مرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiis-deniz بازدید : 204 تاريخ : پنجشنبه 25 آبان 1396 ساعت: 11:16

یه روز خوب یعنی بعد سه روز خوشگذرونی بیای سر کار با کلی انرژی مثبت

یعنی بهترین اتفاق زندگی کسی باشی که همه کست شده

یعنی آدم بدهای قصه رو بندازی کنار و خودت باشی و خودش

یعنی دوتایی موندن زیر بارون رو تجربه کنید

یعنی نفس بکشی نفس هاشو

بی تو چه میشود مرا...
ما را در سایت بی تو چه میشود مرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiis-deniz بازدید : 213 تاريخ : پنجشنبه 25 آبان 1396 ساعت: 11:16